دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا

متن مرتبط با «خدا میداند» در سایت دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا نوشته شده است

خدا میداند

  • خدایا خودت همه چیز رو میدونی.نیازی نیس که برات توضیح بدم.از همه چیز آگاهی...,خدا میداند,خدا میداند و بس,خدا میداند اقای الیسون ...ادامه مطلب

  • خدایا نجاتم بده به سمت صلاح

  • دیشب باز وسوسه شدم و به مستر پیام دادم.از همون پیامای اولش فهمیدم که خیلی سر و سنگین شده.باهام خوب برخورد نکرد.علنا بهم گفت دست از سرم بردار و دیگه چی از جونم میخوای و...!!!خیلی ناراحت شدم.خیلی زرنگه.از یه طرف پس می زنه از یه طرف دیگه این کات شدن رو میندازه گردن من.میگه تقصیره تو بود.تو اعتماد به نفسم رو از من گرفتی تو شرط و شروط الکی گذاشتی.من به تو گفتم اعتماد کن به من بیا ازدواج کنیم بعد من همه اون کارا رو میکنم تو قبول نکردی.واقعا توی اون برهه زمانی من چاره دیگه ای نداشتم.نمیتونستم بهش اعتماد کنم.میدونستم زرنگه و از پس کارا بر میاد ولی مطمئن نبودم که خواسته های من خواسته های اونم باشه. میترسیدم قبل ازدواج ادعای عاشق پیشگی داشته باشه و بعدش همه چی یادش بره.از طرف دیگه به جز همین مساله علاقه، واقعا چیز دیگه ای نبود که خیلی بتونم بهش افتخار کنم و دلم بهش خوش باشه!خیلی از دستش ناراحت شدم.تا نصف شب داشتم گریه می کردم.آدمی که این همه باعث پیشرفتش شدم.هم باعث شدم درسش رو ادامه بده هم خودم و خانوادم کلی بابت کارش بهش کمک کردیم.چقدر چیزا که از قبال من یاد گرفت.حالا اینطوری میکرد.حالم خیلی ب, ...ادامه مطلب

  • خسته شدم خداااا کی تموم میشه؟

  • به خاطر سفری که رفتم و زیارت و توسلی که کردم اصلا حتی در مخیله ام هم نمی گنجه که دست خالی برگشته باشم.مخصوصا که این خاندان،خاندان کرمند و اگر کسی رو دعوت می کنن محاله که اشارت و گوشه چشمی بهش نداشته باشن.به قول شاعرتو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد...حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد...تجربه تلخ دیشب و امروز برای بار دهم دوباره اتفاق افتاد.ساعت از ۵ صبح گذشته بود که طبق عادت موبایل افتاده کنار تخت رو روشن کردم تا ببینم ساعت چنده!روشن کردن همان و خوندن اون اس ام اس کذایی از طرف فرفری همان!دیگه خوابم نبرد.از استرس و وحشت داشتم می مردم.طبق معمول همه چیز رو انداخته بود گردن من و یه طرفه به قضاوت نشسته  بود.همونطور با چشمای خواب آلود به میم ز پیام دادم و بعدش دیگه نفهمیدم چی شد.بیهوش شدم و تمام مدت کابوس میدیدم.ساعت حدودای ۹ بود که بیدار شدم  و یادم افتاد که چه غم بزرگی رو دلم سنگینی می کنه.چک کردم دیدم میم ز آنلاین شده ولی پیامم رو نخونده.بعد نیم ساعتش خیلی سرد جواب داد و بعدش هم سکوت و سکوت.همون موقع شصتم خبردار شد که بله یه خبرایی هست!رو رو کنار گذاشتم و با هزار سلام وصلوات ازش,خسته شدم خداااا,خسته شدم خداااااااا,خسته شدم خدااااا ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها